دیوار بلند و ستبر قصری یا قلعه و غیره. (یادداشت مؤلف) : چنانکه به هفت سال بیرون قصبه کشت نکردند. کشتی که بود در اندرون شاه دیوار بود... (تاریخ بیهق). و تخریب شاه دیوار قصبه به فرمان ملک عضدالدین بود. (تاریخ بیهق). یک محله سبزوار غارت کرد و شاه دیوار و قلعه خراب کرد. (تاریخ بیهق)
دیوار بلند و ستبر قصری یا قلعه و غیره. (یادداشت مؤلف) : چنانکه به هفت سال بیرون قصبه کشت نکردند. کشتی که بود در اندرون شاه دیوار بود... (تاریخ بیهق). و تخریب شاه دیوار قصبه به فرمان ملک عضدالدین بود. (تاریخ بیهق). یک محله سبزوار غارت کرد و شاه دیوار و قلعه خراب کرد. (تاریخ بیهق)
شهر نهاوند را گویند، وجه تسمیۀ این شهر به ماه دینار این است که حذیفه الیمان وقتی بدین شهر فرود آمد مردی را در حرب اسیر گرفتند گفت مرا پیش امیر برید تا درباره شهر با وی گفتگو کنم، وی را پیش امیر بردند و او با امیر مصالحه کرد، نام این مرد دینار بود و از آن زمان باز نهاوند را ماه دینار خواندند و گویند ماه دینار نام کورۀ دینور می باشد، (از معجم البلدان) ... ماه کوفه نهاوند باشد ... وبسا نهاوند را به ماه دینار یاد کنند، (الجماهر ص 205)، و رجوع به ماه الکوفه و ماه البصره و ماهان و ماهات شود
شهر نهاوند را گویند، وجه تسمیۀ این شهر به ماه دینار این است که حذیفه الیمان وقتی بدین شهر فرود آمد مردی را در حرب اسیر گرفتند گفت مرا پیش امیر برید تا درباره شهر با وی گفتگو کنم، وی را پیش امیر بردند و او با امیر مصالحه کرد، نام این مرد دینار بود و از آن زمان باز نهاوند را ماه دینار خواندند و گویند ماه دینار نام کورۀ دینور می باشد، (از معجم البلدان) ... ماه کوفه نهاوند باشد ... وبسا نهاوند را به ماه دینار یاد کنند، (الجماهر ص 205)، و رجوع به ماه الکوفه و ماه البصره و ماهان و ماهات شود
که چهرۀ زیبا و درخشان چون ماه دارد، ماه چهر، ماه چهره، ماه رخسار، ماه منظر، ماه طلعت، ماه سیما: از آن ماه دیدار جنگی سوار وزان سروبن بر لب جویبار، فردوسی، نگه کن که آن ماه دیدار کیست سیاوش مگر زنده شد یا پریست، فردوسی، سکندر همان شب به تنها بخفت نیامیخت با ماه دیدار جفت، فردوسی، غم نادیدن آن ماه دیدار مرا در خوابگه ریزد همی خار، فرخی
که چهرۀ زیبا و درخشان چون ماه دارد، ماه چهر، ماه چهره، ماه رخسار، ماه منظر، ماه طلعت، ماه سیما: از آن ماه دیدار جنگی سوار وزان سروبن بر لب جویبار، فردوسی، نگه کن که آن ماه دیدار کیست سیاوش مگر زنده شد یا پَریست، فردوسی، سکندر همان شب به تنها بخفت نیامیخت با ماه دیدار جفت، فردوسی، غم نادیدن آن ماه دیدار مرا در خوابگه ریزد همی خار، فرخی
شهسوار. کسی که در سواری اسب و غیر آن ماهر است. (فرهنگ نظام). شهسوار و فارس و راکب بزرگوار و باعظمت. (ناظم الاطباء). فرد ممتاز در سواری: ای شاه سوار ملک هستی سلطان خرد به چیره دستی. نظامی. کین شاه سوار شیرپیکر روی عربست و پشت لشکر. نظامی. بدامن کوهی خواهی رسید شاه سواری ترا پیش خواهد آمد. (انیس الطالبین ص 28)
شهسوار. کسی که در سواری اسب و غیر آن ماهر است. (فرهنگ نظام). شهسوار و فارس و راکب بزرگوار و باعظمت. (ناظم الاطباء). فرد ممتاز در سواری: ای شاه سوار ملک هستی سلطان خرد به چیره دستی. نظامی. کین شاه سوار شیرپیکر روی عربست و پشت لشکر. نظامی. بدامن کوهی خواهی رسید شاه سواری ترا پیش خواهد آمد. (انیس الطالبین ص 28)